الساالسا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
سورنسورن، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

السا و سورن

یه حس پروانه ای

چند روزیه که احساس میکنم یه پروانه کوچولو بالهای قشنگشو تو دلم باز و بسته میکنه و از شادی از ته دلم میخندم حس بی نظیریه مثل ترکیدن یه حباب ... دوست دارم که این حس رو لحظه به لحظه بیشتر  و بیشتر حس کنم . عزیزکم از روزی که دوازده هفته و دوروز  داشتی این حس گاه و بیگاه سراغم اومده و بی صبرانه منتظر بیشتر شدن این حسم . بابا مسعود جون هم هر روز میپرسه که کی میتونه باهات صحبت کنه و شعر بخونه و تو با تکونای قشنگت جوابشو بدی ؟ آلوچه جونم کاشکی میتونستم واست توضیح بدم که چه غوغای شیرینی در ما برپا کردی الهی قربونت برم که داری بزرگ و بزرگتر میشی و با این تکونای پروانه ای  نشون میدی که  هستی که عزیزترینی که خواستنی ترینی ...
15 شهريور 1394

عکسهای هفتگی

کوچولوی من بابا مسعود جون زحمت کشیدن و یه تخته خوشگل و گچ های رنگی خریدن که هر هفته بتونیم کلی عکسای قشنگ قشنگ بگیریم و تغییرات تورو ثبت کنیم و از بزرگ شدنت حسابی لذت ببریم . میدونم بعدا این عکسارو میبینی و با خنده های شیرینت ازمون دلبری میکنی ...
14 شهريور 1394

اولین دیدار ما و آلوچه

امروز یازده هفته و شش روز از اومدنت میگذره و نوبت غربالگری اول و سونوی ان تی بود چون بابامسعود جون زحمت کشیده بودن و خیلی زود واسم نوبت گرفته بودن خداروشکر اصلا معطل نشدم و سریع نوبتم شد حس و حال عجیب و غریبی داشتم قلبم داشت از شوق دیدنت به شماره میافتاد و بالاخره من دیدمت آلوچه تو کوچولو و بی نهایت  زیبا بودی سالم و وروجک انگشت کوچولوتو تو دهنت میکردی باور نکردنیه نه ؟ اون لحظه از شادی داشتم بال در میاوردم و فقط از خدای مهربون میخواستم که تا آخر دنیا صحیح و سلامت باشی . عزیزدلم شک ندارم که همیشه و همه جا هواتو داره و هیچ وقت تنهات نمیذاره تورو دستش میسپارم که بهترین محافظ و سرپرسته ... ...
12 شهريور 1394

ویارهای عجیب و غریب مامان کیمیا

نخودچی مامان سلام عزیزکم میدونی تمام من بی هیچ کم و کاستی درگیرت شده و هر لحظه ازین سفرقشنگ رو دارم با بودنت سرمست میشم ! شاید واست جالب باشه که با اومدنت من میل عجیبی به خوردن آبدوغ خیار پیدا کردم . از پیتزا و پفک که قبل بارداری کلی طرفدارش بودم فراری شدم . نون بربری و تن ماهی رو هم نمیتونم بخورم حتی تحمل دیدنشونو ندارم !!! خداروشکر هر روز حالم خیلی خوبه اما امان از وقتیکه شب میشه معده م انگار ورم میکنه و اصلا نمیتونم لب به چیزی بزنم حالا انشااله این حال بدم به گفته دکتر بعد از تموم شدن سه ماهه اول رفع میشه .  الهی فدای بابا مسعود بشم که با بد شدن حالم انقد نگرانم میشن و واسم شربتا و داروهای جورواجور میارن عزیزکم میدونی همین حس ...
6 شهريور 1394

لذت چاقی !

هر روز که از خواب پا میشم با لذت دور شکممو اندازه میگیرم و از بزرگ شدنش لبخند رضایتی میزنم ! من که تا چند وقت قبل بخاطر چند کیلو اضافه وزن مدام غصه میخوردم و باشگاه میرفتم حالا که آلوچه کوچولو اومده از بزرگ شدنش لبریز شور و شادی میشم و انگار همه دنیا رو بهم میدن. عجیبه این حس لذت بخش روز به روز بیشتر میشه خدای بی همتای من ممنونم بخاطر این روزای رویایی و لذت بخش ...
1 شهريور 1394

شنیدن بهترین صدای دنیا...

 قشنگترین بهوونه ما دوتا واسه زندگی ... نمیدونی از وقتی اومدی با خودت چه شور و هیجانی آوردی تو خونه الهی فدات بشم که هنوز نیومده یه عالمه هوادار داری که بی تابانه منتظر دیدنت هستن همه مرتب سراغتو میگیرن و واسه دیدنت لحظه شماری میکنن  . آلوچه کوچولو امروز زیباترین ملودی هستی رو با شنیدن صدای قلبت تجربه کردم یه لحظه رویایی . یه لحظه ناب  . یه لحظه ملکوتی لحظه ای که اصلا قابل وصف نیست ... قلب کوچیک تو تند و تند در وجود من میزد و بعد از اون من و بابا جون مسعود فقط و فقط از شادی اشک میریختیم و خدا رو شکر  میکردیم . خدای بی همتای من چطور شکرگزار این نعمت بزرگ و بی نهایت عزیز باشیم! هزاران بار شکررررررررررر ... هزاران ...
10 مرداد 1394

دخترم / پسرم

  سلام عزیزکم مامان شدن حس عجيب و غريبيه . وقتي كه امروز بعد از مثبت شدن بی بی چک  بغلت كردم و باهات حرف زدم و به خيال خودم گرمت كردم . وقتي كه بابات باهات حرف مي زد و توي چشماش اشك نشسته بود .... نمي دونم چطوري برات توضيح بدم كه مامان شدن چه حسي داره . الان فقط بهت مي تونم بگم كه آلوچه كوچولوي مامان ببخشيد كه از بهشت آوردمت بيرون ... آخه من و بابا بهت احتياج داشتيم آخه خوشبختيمون با وجود تو كامل تر شده . مي دونم وقتي به دنيا بیای با اون گريه بلندت اعتراضت رو اعلام مي كني اما وقتي توي بغلم آروم گرفتي مي فهمي كه مامان خيليييييي خیلیی دوستت داره!   اگر دختر باشی  روزی که مامان شدي حال امروز منو مي فهم...
20 تير 1394