الساالسا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره
سورنسورن، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

السا و سورن

تولد آقا سورن

1398/6/5 18:05
نویسنده : مامان کیمیا
196 بازدید
اشتراک گذاری

از هيجان و فكر و خيال نتونستم شب خوب بخوابم صبح ساعت شش چشمامو با ديدن قيافه معصوم و خواب السا جون باز كردم كلي باهاش صحبت كردم و نوازشش كردم با اشك ازش خداحافظي كردم و بهش قول يه عالمه روزاي خوب دادم ،  عمه صفورا و محبوبه و حبيبه هم بيدار شدن و بذوقه مون كردن تا بريم كاراي بستري رو انجام بديم همراه بابا مسعود راهي بيمارستان شديم . ساعت هفت بيمارستان ارجمند بوديم دل تو دلمون نبود اتاق رو انتخاب كرديم و كلي فرم پر كرديم بعد لباسامو عوض كردم و راهي اتاق عمل شدم چه احساس عجيبي چه هيجان غير قابل توصيفي ... السا جانم تو اين لحظه ها همش چهره قشنگت جلو چشمم بود و به واكنشت فكر ميكردم وارد اتاق عمل كه شدم يهو ترس وجودمو گرفت و با اصرار خودم بيهوش كامل شدم ... با احساس تشنگي شديدي بهوش اومدم تو ريكاوري همش ميپرسيدم پسرم سالمه ؟ تا وقتي اومدن كه منو ببرن اتاق پرستار خيلي خوش اخلاقي كه مدام از سورن تعريف ميكرد و دلداري بهم ميداد . تو اتاق همه منتظر بودن عكاس هم اومده بود اما خيلي بي حال بودم و به شدت خوابم ميومد وقتي سورن كوچولو رو بهم نشون دادن نتونستم بگیرمش چون اصلا بدنم جون نداشت فقط تونستم بگم وای چقد شبیه السا ❤️  بعد از یکی دو ساعت کمی سرحال تر شدم ولی بازم دلم میخواست ساعتها بخوابم وقتی الساجون با عمه حبیبه اومد قند تو دلم آب شد از ذوق و شادی کودکانه ش از نگاه مهربون به داداشش و فقط تو دلم هزاران بار شکر میکردم ... شب که برای اولین بار از تخت پاشدم درد شدیدی داشتم اما خداروشکر چند دقیقه بعد دردم آروم تر شد و تونستم چند بار قدم بزنم و راه بیافتم ، هر چی شکر گزار باشم باز هم کمه برای این روز خوب و زایمان و این هدیه بزرگ ...  خدای مهربان ممنونم 🍀

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ
23 آبان 98 18:25
خوشحال میکنین به وبم سربزنین😍

23 آبان 98 22:39
الساو سورن!چه اسمای قشنگی😚😚😚