افتادن دندان السا خانم
الساجونم امشب با دستهاي كوچيك و مهربونت شام محبوبت رو با كمك هم پختيم پيتزا با گوشت و قارچ و ذرت زيااااد بعد از شام من مشغول جمع و جور كردن آشپزخونه بودم كه يهو بلند بلند داد زدي و صدامون كردي و هي گريه ميكردي من واقعا هول شدم و ترسيدم ، دويدم طرفت يهو ديدم تو آينه داري دندونت كه لق شده رو دست ميزني و با گريه ميگي دندونم داره ميافته دختر قشنگم تو كي انقدر بزرگ شدي آخه فدات شم من و بابا هم محكم بغلت كرديم و واست از دندون افتادن خودمون تعريف كرديم با قول چند تا جايزه و كيك و جشن كم كم آروم شدي ...
امشب
يكشنبه ششم تيرماه يكهزاروچهارصد ❤️
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی