الساالسا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
سورنسورن، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

السا و سورن

دو سالگی

دلبندم دخترک شیرینم دوسال از اومدنت به خونه پر از عشق ما میگذره دوساله شدی عزیزکم مهربانتر از آسمان و زیباتر از باران اومدی تو روزهامون . عاشق جنب و جوش و دویدنی و از هر فرصتی برای دویدن و حتي بالا رفتن از ديوار راست ! استفاده ميكني  وقتی هم تو بازی دنبالمون میدوی مرتب میگی وایسااا وایساااا کلمات زيادي رو به خوبي تلفظ ميكني و وقتي جايي ميري و كسي رو ميبيني به شيريني هر چه تمام تر میگی سلام ️ رنگها رو به خوبی میشناسی و اسمشون رو میگی مخصوصا آبی و قرمز و صورتی از رنگای محبوبته و به سبز هم با مهربونی میگی سبز نازه کارتون مورد علاقه شما پوکویو و ماشا ست و با لذت میبینی . غذای محبوبت هم که ماکارونیه و هر وقت ازت میپرسیم چی میخوری فو...
27 بهمن 1396

عزیزکم ❤️

نصف شب از خواب بیدار شدی دست کشیدی رو صورتم و آروم گفتی مامان ! گفتم جونم عزیزم گفتی آب پاشدم رفتم تو آشپزخونه لیوانتو برداشتم و فكر ميكردم كه ديگه بدخواب شدی و باید کلی بیدار بمونیم سریع آب آوردم دیدم همینجور آروم تو رختخواب نشستی آب رو خوردی و گفتی ممنون ❤️ و باز دراز کشیدی و چشمای قشنگت رو بستی . شاید هیچ وقت فکرشو نمیکردم که انقد زود ببینم این رفتار و راحت خوابیدنت رو  . تو کی آخه انقد بزرگ شدی نور چشمم ؟😍
22 دی 1396

آقا مسعود بیا

دختر قشنگم امروز ظهر وقتی داشتیم ناهار میخوردیم بابامسعود رفت تو آشپزخونه تا چنگال اضافی بیاره یهو شما ادای منو درآوردی و بلند گفتی آقا مسعود بیا ️ ️ ️ ️ نمیتونی حال ما رو تو اون لحظه تصور کنی قلبم لبریز شوق شد و تا چند دقیقه مرتب ازت میخواستیم تکرار کنی و کیف کنیم این لحظه قشنگ ارزش هزاران بار ثبت شدن رو داره السای من...
2 آذر 1396

اولین کلاس 😍

امروز برای اولین بار با السا خانوم رفتیم کارگاه آموزشی مادر و کودک مصادف شده بود با روز جهانی کودک لحظه لحظه اونجا بودن واسم لذت بخش بود دیدن تو وقتی که از ته دل قهقهه میزدی و میرقصیدی و دست میزدی منو مست میکرد مربی خوب کلاس خاله نجمه همش بهم میگفت که السا مامانشو حسابی ذوق زده کرده وقتی با اولین معلمش روبه رو شده ️ با کلی بچه های همسن و سالت نشستی و عدسی خوردی و کلی آهنگ و قصه قشنگ شنیدی ، امروز تو ذهنم واسه همیشه میمونه اگرچه باز هم تکرار میشه اما اولینها همیشه یه مزه دیگه داره قربون قد و بالات بشم السا جانم...
17 مهر 1396

هجده ماهگی الساخانوم ❤️

عزیزدلِ مامان ️ شيرين ترين هديه خداوند شما هجده ماهه شديد يك سال و نيم سخت اما بي نهايت شيرين با شما گذشت خدارو شکر که سالم و بسیار باهوشی به خوبی متوجه حرفهای اطرافیان هستی . غذای مورد علاقه شما آبگوشته که بهش نه نمیگی بعد هم املت و بستنی که خیلی دوس دارین همینطور شیر و شیرموز و ماست ، توت ، توت فرنگی و آش هم از علایق شماست اما با برنج رابطه خوبی نداري . اعضای بدن رو به خوبی میشناسی و اسم میبری مثل گوش چشم پا دست و... صدای بیشتر حیوونا رو درمیاری و اسمشونو میگی حیوان مورد علاقه شما اسبه و هر روز تكرار ميكني تا حالا چند بار اسب رو از نزدیک دیدی و نوازشش کردی و چندتا عروسک اسب داری . بعضی کلمات که تا امروز میگی و قند تو دل ما آب میشه : مامای...
27 مرداد 1396

يكسالگی السا جان ❤️

قشنگم ️ شما یکساله شدی چقدر زود و در کنار تمام سختی ها و شب بیداریها و دشواریها چقدر شیرین چون عسل ️ عجیبه که از روزی که یک دخترک سه کیلویی و کوچک بودی و مدام شیر میخواستی حالا به دلبر یکساله ای تبدیل شدی که راه میروی میرقصی و غذا میخوری و خونه رو در چشم به هم زدنی بهم میریزی قربون قد و بالات بشم من نازم ما تورو برای مهربونی و عشق و صلح پرورش میدیم  هیچ وقت فراموش نکن که مامان و بابا عاشقانه دوستت دارن در هر شرایطی 💞 ...
27 بهمن 1395

سورپرایز زایمان

سه شنبه بیست و هفتم بهمن ماه نود و چهار: سی و پنج هفته و پنجمین روزبارداری همه چی طبق بقیه روزا بود حتی میشه گفت سرحال تر بودم و هیچ درد و بی تابی نداشتم ظهر واسه ناهار یه ته چین مرغ حسابی خوردیم بعد هم  رفتیم تو اتاق یه چرت بزنیم قرار بود ساعت سه و بیست دقیقه مسعود رو بیدار کنم که بره فوتبال ... خوابم برد یهو چشم باز کردم دیدم ساعت سه و ربع شده با دست زدم به مسعود گفتم عزیزم دیرت نشه گفت بذار ده دقیقه دیگه چرت بزنم تو رو خدا 😴 منم برگشتم به اون یکی پهلوم یکی دو دقیقه که گذشت احساس کردم یه چیزی مثل یه بادکنک کوچولو پایین شکمم ترکید و یهو یه آب داغ با فشار زیاد ازم خارج شد اول فکر کردم خون ریزی کردم وحشت کردم دست زدم دیدم آبه بعد بلند...
1 اسفند 1394